در کمترین زمان ممکن پس از شهادت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ، کودتای سقیفه شکل گرفت و خلیفۀ معرفی شده از جانب خدا که همۀ مسلمانان در غدیر خمّ با او بیعت کرده بودند ، خانه نشین شد و اسلام'>اسلام حقیقی نیز طرد گردید.
در کمتر از ۲۵ سال ، آموزههای الهی و زحمات ۲۳ سالۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و بیعت غدیر بفراموشی سپرده شد و اسلام عثمانی یا همان اسلام اموی، در مقابل اسلام علوی شکل گرفت ؛ و توانست در یک دورۀ حساس نود ساله ، با کنار زدن علویان و دیگر رقیبان ، نه تنها یک امپراتوری عربی در پهنه وسیعی از ربع مسکون وقت ایجاد کند ، بلکه تلقی و تفسیر خاصّی از اسلام را هم در عمق ذهن امت اسلامی استقرار بخشد.
دورۀ حکومت اموی ، از این جهت که نخستین قرن شکل گیری فرهنگ اسلامی است، بسیار مهم است و دیدگاههای امویان سخت در آن نفوذ دارد. البته همان زمان، جناحهای مخالف دیگری هم بجز شیعیان و علویان بودند که دربارۀ اسلام عثمانی ، تأمل داشته و آنرا نمیپذیرفتند. خوارج ، جناحی از قریش از پیروان خاصّ شیخین [رهبران کودتای سقیفه (لعنة الله علیهما)]، مانند جریان عبدالله بن زبیر (لعنة الله علیهما) ، و نیز جریانی وابسته به معتزله و مرجئه با رهبری ابوحنیفه (لعنة الله علیه) که مخالف امویان بودند، اما جریان غالب و اسلام فراگیر متعلق به امویان بود.
اساس این دولت، غلبه دادن نگرش عربی و قبیلهای بر اسلام بود. آنها تلاش کردند دین را تفسیر عربی کنند و در اینکار موفق بودند.
بنی امیه (لعنة الله علیهم) در ایجاد توازن میان قبایل عربی و بخشش به رؤسای برای تقسیم میان بدویان که درآمد چندانی هم نداشتند، تلاش میکردند و میکوشیدند تا با پولی که از بلاد میرسید ، دهن آنها را بندد. این تجربۀ معاویه (لعنة الله علیه) بود که باید به تمام قبایل رسید و آنها را چنان سامان داد که بر اقوام دیگر غلبه کنند.
این تحلیل را بگونهای دیگر از زبان خود معاویه (لعنة الله علیه) بیان کردهاند ، داستانی که به منازعۀ داخلی طوایف قریش مربوط میشود.
یک تجربه مهم در این دولت، غلبه دادن عنصر فتح و جنگ و خشونت بود که در اسلام اموی سخت غالب شد ، خشونتی از نوع حجاج بن یوسف ثقفی (لعنة الله علیه) و یا حتیٰ خود عبدالملک بن مروان (لعنة الله علیه) و فرزندانش مثل هشام ، رنگی بود که اسلام اموی را پوشش میداد و وجود کسانی مثل عمر بن عبدالعزیز که تلاش کرد در این زمینه متفاوت عمل کند [اگر چه او نیز خلیفهای غاصب و باطل بود] ، اثری نگذاشت و از آن تنها یک خاطره باقی ماند.
در نگرش سیاسی اسلام اموی ، هر نوع شورش و مخالفتی برای اصلاح ، نوعی فرقه گرائی است و جماعت و طاعت در زمره مفاهیم اصلی هستند.
در این نگاه ، امام حسین (علیه السلام) یک تفرقه افکن است که میکوشد الفت و محبت و وحدت اسلامی میان امت را از بین ببرد.
اسلام اموی ، در این نود سال ، برای اصل دین ارزش قائل نبود و از آن فقط بعنوان یک ابزار استفاده میکرد. لذا چندان به آموزش دین در میان مردم بهاء نمیداد، اما تسلط سیاسی را اصل میدانست. اسلام اموی، برای فتوحات و توسعه جغرافیایی ارزش زیادی قائل است و یکسره کوشش میکرد تا بتواند سرزمینهای بیشتری را در اختیار داشته باشد، اما در تعمیق اسلام در جامعه کاری نمیکرد.
شواهد تاریخی از دورۀ امام سجاد (علیه السلام) که در همین عصر میزیست ، وجود دارد که مردم با سادهترین احکام شرعی خود آشنا نبودند، اما دامنۀ فتوحات تا اندلس کشیده شد، و دهها هزار اسیر و برده و کنیز و در واقع دخترکان زیبا و ماه روی اندلسی و غیره، سوار بر دهها کشتی، به شام و حجاز آورده شدند تا در کار عیش و زندگی روزمرۀ سران عرب خدمت کنند و خدمات اقتصادی ، همراه با رفتارهای جنسی ارائه دهند.
بردگی که اسلام کوشید آن را کمرنگ کند ، تا کمکم برافتد ، و حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) خودش یکبار هم اسیری را برده نکرد ، در عصر اول فتوحات و سپس در دوره اموی بصورت یک اصل درآمد و برای همیشه در فقه منتسب به اسلام ، استوار شد.
اسلام اموی بود که صدها هزار برده ایرانی را بمیان اعراب برد و برای آن قاعده و قانون نوشت. در این اسلام ، رفتار عرب فاتح با ایرانی و بربر و رومی ، هیچ تفاوتی با رفتارِ مغولان نداشت و مثل هر فاتح دیگری رفتار میشد. تلاش بعدی مسلمانان در پیراستن چهرۀ اسلام از آنچه امویان کردند ، چه اندازه مؤثر بود، نمیدانیم.
تمایل دولت اموی به مالداری و ثروت گرائی امر پنهانی نبود و معاویه (لعنة الله علیه) و پدرش پیش از اسلام نیز مهمترین کارشان همین بود ، اما اینکه این نگاه ، توجیه دینی هم مییافت ، جالب بود.
در این باره یک گفتگو میان معاویه (لعنة الله علیه) و جناب صعصعة بن صوحان (رضوان الله علیه) رخ داد. جناب صعصعه از اطرافیانِ حضرت مولانا امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و شیعه بود. معاویه (لعنة الله علیه) گفت: زمین از آن خداست و من هم خلیفه خدا هستم، هر چه از آن برگیرم ، از آن من است ؛ و آنچه را واگذارم ، متعلق به مردم است و این تفضل من بر آنهاست.
صعصعه گفت: تو و پائینترین مردم در این امر مساوی هستید ، اما چنین است که هر کسی شاهی و قدرت را گیرد ، همه چیز را برای خود میخواهد. معاویه (لعنة الله علیه) از این سخن خشمگین شد.
نتیجه:
در شناخت اسلام اموی و عثمانی، در شناخت رنگی و لعابی که امویان بر اسلام زدند و آثارش در عمق فکر و فقه اسلامی باقی ماند، هنوز هیچ کار جدی انجام نشده است.
سفیر انتظار - Safir Entezar...
ما را در سایت سفیر انتظار - Safir Entezar دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fsafir124 بازدید : 56 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 3:55