احاديثي از مادر شيعه ، حضرت فاطمه (س) روايت شده كه نويد ظهور حضرت صاحبالأمر (عج) را دادهاند كه معروفترين آن ، حديث گرانبهائي است كه به « حديث لوح » شهرت يافته است. به علّت طولاني بودن متن حديث ، از بيان آن به زبان عربي خودداري شده و فقط متن ترجمهء آن بيان ميگردد.
1- عبدالرّحمن بن سالم روايت نمود از ابوبصير كه امام صادق (ع) فرمودند: پدرم – حضرت امام باقر (ع) – روزي به جابر بن عبدالله انصاري فرمودند: من با شما كاري دارم ؛ چه وقتي براي شما مناسب است كه با شما خلوت كنم كه پرسشي از شما دارم؟! جابر عرض كرد: هر وقت شما اراده بفرمائيد. وقت تعيين شد و با يكديگر خلوت كردند.
امام باقر (ع) فرمودند: اي جابر! براي من از لوحي كه در دست مادريم فاطمه (س) ، دختر پيامبر (ص) ديدهاي ، بگو ؛ و از آنچه مادرم فاطمه (ص) به تو خبر داده كه در لوح نوشته شده است ، براي من بگو!.
جابر عرض كرد: خدا را گواه ميگيرم كه در زمان رسول اكرم (ص) به خدمت مادرتان حضرت فاطمه (س) شرفياب شدم تا ولادت حضرت امام حسين (ع) را تبريك و تهنيّت عرض كنم. در دست مباركش لوحي سبز رنگ ديدم كه پنداشتم از زمرّد است. روي آن لوح نوشتهاي سفيد رنگ شبيه نور خورشيد ديدم. به خدمتشان عرض كردم: پدر و مادرم فدايت اي دختر پيامبر (ص)! اين لوح چيست؟
فرمودند: اين لوحي است كه خداي تبارك و تعالي آن را به پيامبرش (ص) اهداء نموده است. اسم پدرم و اسم همسرم و اسم دو فرزندم و اسامي اوصياء ديگر از فرزندانم بر آن نوشته شده است. پدرم آن را به من عطاء فرمود كه مرا مسرور فرمايد.
سپس جابر گفت: مادرتان فاطمه (س) آن را در اختيار من قرار داد ؛ پس من آن را خواندم و يك نسخه براي خودم استنساخ نمودم.*1
امام صادق (ع) در ادامه فرمودند: پدرم – امام محمّد باقر (ع) – فرمود: اي جابر! آيا ممكن است كه آن را به من نشان دهي؟! جابر عرض كرد: آري!.
آنگاه پدرم با او حركت نمود تا به خانهء جابر رسيدند. جابر براي پدرم ورقي از پوست نازك بيرون آورد. پدرم فرمود: جابر! تو از روي نوشتهات نگاه كن تا من متن آن را براي تو بخوانم!.
جابر به نوشتهء خود نگاه كرد و پدرم برايش خواند. به خدا سوگند كه حتّي يك حرف نيز اختلاف نبود. آنگاه جابر گفت: خدا را گواه ميگيرم كه آنچه در لوح ديدم ، اين است: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ ، نُورِهِ وَ سَفيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَليلِهِ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأمينُ مِنْ عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمينَ ، عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أسْمَائي ، وَاشْكُرْ نَعْمَائي ، وَ لَا تَجْحَدْ آلَائي ، إنِّي أنَا اللهُ لَا إلَهَ إلَّا أنَا ... بنام خداوند بخشندهء بخشايشگر. اين نوشتاري است از جانب خداي عزيز و فرزانه ، بسوي پيامبر ، سفير ، حجاب و راهنمايش ؛ محمّد (ص) كه آن را روح الأمين (ع) از نزد پروردگار جهانيان فرو آورده است: اي محمّد! نامهاي مرا گرامي بدار ، نعمتهاي مرا سپاس گوي و نعمتهايم را انكار مكن. من خدائي هستم كه جز من كسي شايستهء پرستش نيست. پشت ستمگران را ميشكنم و ستمديدگان را به پيروزي ميرسانم ، و من كيفر دهندهء روز جزاء هستم. من خدائي هستم كه جز من كسي شايستهء پرستش نيست. كسي كه جُز به فضل و رحمت من دل ببندد و جُز از عدالت من بترسد ، او را آنچنان عذاب ميكنم كه احدي را از جهانيان آنگونه عذاب نكنم. پس مرا پرستش كن و بر من توكّل نما. من پيامبري نفرستادم كه روزگارش سپري شود و مدّتش به سر آيد ؛ جُز اينكه براي او جانشيني مقرّر نمودم. من تو را بر همهء پيامبران برتري دادم و جانشينت را بر همهء اوصياء برتري دادم و تو را با دو فرزند دلبندت ، حسن (ع) و حسين (ع) گرامي داشتم. حسن (ع) را پس از سپري شدن مدّت پدرش معدن علم خود قرار دادم ؛ و حسين (ع) را مخزن وحي خود قرار داده ، افتخار شهادت را به او عطاء كردم ، و مدّت او را با سعادت پايان دادم كه سرور شهيدان است و از همهء شهيدان مقامش بالاتر است. كلمهء تامّهء خود را با او قرار دادم و محبّت كاملهء خود را نزد او گذاشتم. معيار پاداش و كيفر من اهلِ بيت اوست كه نخستين آنها سرور عبادت كنندگان و زينت دوستان گذشتهء من ، علي [(ابن الحسين (ع)] است. آنگاه پسرش ، شبيهِ جدّ بزرگوارش محمّد (ع) است كه شكافندهء (باقر) علوم من و معدن حكمت من ميباشد. آنانكه در مورد جعفر (ع) دچار ترديد شوند ، هلاك ميشوند ، و كسي كه او را ردّ كند ، مرا ردّ كرده است. اين سخن از من به حقيقت پيوسته كه جايگاه جعفر (صادق) را بس بلند گردانم و او را بوسيلهء دوستان ، ياران و شيعيانش مسرور نمايم. پس از او ، موسي (ع) را برگزيدم كه در عهد او فتنهاي بپا گردد*2 كه چشم جائي را نبيند ؛ زيرا رشتهاي را كه من فرض كردهام (رشتهء امامت و وصايت) هرگز قطع نشود ، و حجّت من پنهان نماند ، و دوستان من با جامهاي لبريز سيرآب شوند. آگاه باشيد كه هر كس يكي از آنها را انكار كند ، نعمت مرا انكار نموده است ؛ و هر كس آيهاي از كتابم را تغيير دهد ، به من دورغ بسته است. واي به حال تهمت زنندههائي كه پس از سپري شدن مدّت بنده ، دوست و برگزيدهام ، موسي (ع) ، در مورد يار و ياورم علي (ع) [ابن موسي الرضا (ع)] به انكار روي آورند ، كه من باري به سنگيني نبوّت بر دوش او ميگذارم و او را با كشيدن آن بار آزمايش ميكنم. او را اهريمني گردنكش ميكشد در شهري كه بندهء شايستهام ذوالقرنين (ع) بناء كرده ، در كنار بدترين مخلوقاتم به خاك سپرده ميشود. اين سخن به حقيقت پيوسته كه ديدگان او را با فرزندش محمّد (ع) [محمّد تقي (ع)] روشن گردانم كه جانشين و وارث علوم اوست. او معدن علوم من ، و محلّ اسرار من و حجّت من بر بندگانم ميباشد. هيچ بندهاي به او ايمان نياورد ، جُز اينكه بهشت را جايگاه او سازم و شفاعتش را در حقّ هفتاد تن از اهل بيتش ، از آنانكه مستوجب اتش بودهاند ، خواهم پذيرفت. نيكبختي او را با فرزندش علي (ع) [هادي (ع)] كامل گردانم كه يار و ياور من است و گواه من در ميان بندگانم ، و امين من بر وحي من است. از او حسن (ع) [عسكري (ع)] را پديد آورم كه دعوت كننده بسوي من ، و مخزن علوم من است. آنگاه سعادت او را به اوج رسانم ، با فرزندش « م . ح م . د » كه رحمت است براي جهانيان. كمال موسي (ع) ، شوكت عيسي (ع) و شكيبائي ايّوب (ع) با او است. در زمان (غيبت) او دوستان من خوار و زبون ميشوند ، و سرهاي آنها همچون سرهاي ترك و ديلم به پيش اين و آن به رسم هديه فرستاده ميشود ، كشته ميشوند ، سوزانده ميشوند ، و همواره در ترس و وحشت و اضطراب به سر ميبرند. زمين با خونشان رنگين گردد ، زنانشان در سوگ آنها گريان و نالان شوند. آنها دوستان حقيقي من هستند كه بوسيلهء آنها فتنههاي تيره و تار را دفع ميكنم ، و بوسيلهء آنها اضطرابها و تشويشها را برطرف سازم و گرفتاريها را رفع نمايم و بندها را فروگشايم. بر آنها باد صلوات و درود و رحمت از پروردگارشان ، و آنها هستند هدايت يافتگان ».*3
عبدالرّحمن بن سالم ميگويد: هنگامي كه ابوبصير اين روايت را براي من نقل كرد ، به من گفت: اگر در تمام عمر هيچ حديثي به جُز اين حديث نشنيده باشي ، اين حديث تو را كفايت ميكند. آن را مكتوم بدار ، مگر از اهلش.
در منابعي كه حديث خبر لوح را نقل كردهاند ؛ روايت با سندهاي معتبر از جناب ابوبصير ، از امام صادق (ع) ، از امام باقر (ع) از جابر بن عبدالله انصاري ، از حضرت فاطمهء زهراء (س) ، روايت شده است.
2- متن خبر لوح با سندهاي معتبر از طريق اسحاق بن عمّار نيز ، از امام صادق (ع) نقل شده است كه: امام (ع) فرمودند: اي اسحاق! تو را مژده بدهم؟!
اسحاق بن عمّار گفت: آري ؛ خداوند مرا فداي تو سازد اي فرزند پيامبر (ص)!.
فرمود: صحيفهاي يافتيم به املاي رسول اكرم (ص) و خطّ اميرِ مؤمنان (ع) كه در آن نوشته شده: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. هَذَا كيتَابٌ مِنَ اللهِ الْعَزيزِ الْحشكيمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ ، نُورِهِ وَ سَفيرِهِ وَ حيجَابِهِ وَ دَليلِهِ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأمينُ مِنْ عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمينَ ، عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أسْمَائي ، وَاشْكُرْ نَعْمَائي ، وَ لَا تَجْحَدْ آلَائي ، إنِّي أنَا اللهُ لَا إلَهَ إلَّا أنَا ... ».
آنگاه امام صادق (ع) متن آن را عيناً همانند حديث شمارهء يك بيان فرموده است.*4
3- فشردهء خبر لوح با سَندهاي معتبر ، از طريق ابوالجارود ، از امام باقر (ع) از جابر بن عبدالله انصاري به اين تعبير نيز نقل شده است: خدمت حضرت فاطمه (س) شرفياب شدم. در برابر آن حضرت (س) لوحي بود كه اسامي اوصياء از نسل او در آن ثبت بود. شمردم ، تعدادشان دوازده تن بود كه آخر آنها « قائم (عج) » بود. سه تن از آنها به نام « محمّد » و چهار تن از آنها به نام « علي » بودند.*5
تعبير « از نسل او » در اين روايت از باب تغليب است ؛ به اين معني كه چون يازده تن از آنها از نسل حضرت فاطمه (س) ميباشد ، جابر در حقّ همهء آنان اين تعبير را بكار برده است. در حديث كمال الدّين شيخ صدوق اين فراز وجود ندارد ، و نيازي به اين توجيه نيست.
منظور جابر از سه « محمّد » ، امام محمّد باقر (ع) ، امام محمّد تقي (ع) و امام عصر (عج) ميباشد ؛ و منظور از چهار « علي » ، اميرِ مؤمنان امام علي (ع) ، امام علي بن الحسين (ع) ، امام علي بن موسي الرضا (ع) و امام علي النّقي (ع) ميباشد.
نظير اين حديث با تفضيل بيشتر از طريق « جابر جُعفي » ، از امام باقر (ع) ، از جابر بن عبدالله انصاري ، از حضرت فاطمه (س) نقل شده است.*6
4- سُلَيْم بن قيس هلالي از جناب سلمان فارسي نقل ميكند كه در آخرين لحظات زندگي رسول اكرم (ص) در محضر آن حضرت (ص) بودم كه حضرت زهراء (س) وارد شد. چون وضع پدر بزرگوارش را ديد ، سيل اشك از ديدگان مباركش جاري شد. پيامبر اكرم (ص) فرمود: چرا گريه ميكني؟! عرض كرد: اي پيامبر خدا! ميترسم كه من و فرزندانم بعد از شما تباه شويم!. پيامبر اكرم (ص) در حاليكه قطرات اشك در اطراف چشمان مباركش حلقه زده بود ، فرمود:
« اي فاطمه! مگر نميداني كه ما اهل بيتي هستيم كه خداوند براي ما آخرت را برگزيده است ...؟! دخترم! خداوند به ما هفت امتياز داده كه به احدي از اوّلين و آخرين نداده است: من بهرتين و برترين پيامبران هستم. جانشين من كه شوهر تو است ، برترين اوصياء است. شهيد ما برترين شُهداست ... سوگند به خداوندي كه جانم در دست اوست ، مهدي اين اُمّت از ما است ، كه زمين را پُر از عدل و داد ميكند ؛ آنچنانكه پُر از جور و ستم شده باشد ... ».*7
5- حديث فوق با تفصيل بيشتري از طريق اهل سنّت نيز به نقل از جناب سلمان فارسي روايت شده است ، كه رسول اكرم (ص) در ضمن آن ميفرمايد: « يَا فَاطِمَةُ! وَالَّذي بَعَثَني بِالْحَقِّ ، إنَّ مِنْهُمَا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْاُمَّةُ ، إذَا صَارَتِ الدُّنْيَا هَرْجاً وَ مَرّجاً وَ تَظَاهَرَتِ الْفِتَنُ وَ تَقَطَّعَتِ السُّبُلُ وَ أغَارَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ ، فَلَا كَبيرَ يَرْحَمُ صَغيراً وَ لَا صغيرَ يُوَقَّرُ كَبيراً ، فَيَبْعَثُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عِنْدَ ذَلِكَ مَنْ يَفْتَحُ حُصُونَ الضَّلَالَةِ وَ قُلُوباً غُلْفاً ، يَقُومُ بِالدِّينَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ كَمَا قُمْتُ بِهِ فِي أوَّلِ الزَّمَانِ وَ يَمْلَاءُ الْأرْضَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً. اي فاطمه! سوگند به خداوندي كه مرا به حقّ برانگيخت ، مهدي اين امّت از اين دو – اشاره به امام حسن (ع) و امام حسين (ع) نمودند – ميباشد. وقتي دنيا پُر از هرج و مرج شد ، و فتنهها همه جا را گرفت ، و راهها نااَمن شد ، و گروهي بر گروهي ديگر شبيخون زدند ، و بزرگان بر زيردستان ترحّم نكردند ، و كوچكترها احترام بزرگان را رعايت نكردند ؛ خداوند در چنين زماني كسي را ميفرستد كه قلعههاي ضلالت را فتح ميكند و قلبهاي بسته را ميگشايد ، و دين را در آخرالزّمان اقامامه مينمايد ، همانگونه كه من در اوّل زمان اقامه نمودم. زمين را پُر از عدل و داد ميكند ، چنانكه پُر از ستم شده باشد ».*8
6- حضرت فاطمه (س) در هنگام قرائت « لوح اسامي ائمّهء معصومين (ع) » خطاب با جابر بن عبدالله انصاري فرمودند: « هَذِهِ أسْمَاءُ الْأوْصِيَاءِ ، أوَّلُهُمْ إبّنُ عَمِّي و أحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدي ، آخِرُهُمُ الْقَائِمُ. اينها اسامي اوصياء است كه اوّل آنها پسر عموي من – علي (ع) است ، و يازده تن از فرزندان من ميباشد كه آخر آنها قائم (عج) است ».*9
پينوشت:
*1- طبق روايت ديگري كه در اين زمينه وارد شده ، حضرت فاطمه (س) به جابر اجازه ندادند كه دست به لوح بزنند ؛ و همانگونه كه در احاديث بعد خواهد آمد ، فقط اجازه دادند كه جابر از دور به آن نگاه كند.
*2- شايد منظور از اين فتنه ، حوادث تلخ دوران امامت امام موسي كاظم (ع) ، و شدّت تقيّه در زمان ايشان باشد. همچنين ممكن است اشاره به حوادثي باشد كه منجر به پديد آمدن واقفيّه شد كه آنها در امامت حضرت موسي بن جعفر (ع) توقّف كردند و به امامان بعدي (ع) معتقد نشدند.
*3- حديث شريف لوح ، روايت بسيار معروف و متواتري است كه در غالب كتابهاي حديثي نقل شده است ، كه نام تعدادي از آنها ذكر ميگردد:
اصول كافي: جلد 1 ، صفحهء 442 ؛ و اعلام الوري: صفحهء 371 ؛ و اثبات الوصيّه: صفحهء 143 ؛ و احتجاج طبرسي: صفحهء 67 ؛ و الزام النّاصب: جلد 1 ، صفحهء 213 ؛ و بحارالانوار: جلد 36 ، صفحهء 195 ؛ و غيبت شيخ طوسي: صفحهء 93 ؛ و غيبت نعماني: صفحهء 30 ؛ و كمال الدّين شيخ صدوق: صفحهء 308 ؛ و منتخبالأثر: صفحهء 133.
*4- اعلام الوري: صفحهء 373 ؛ و كمال الدّين: صفحهء 312 ؛ و عيون الأخبار: صفحهء 27 ؛ و بحارالانوار: جلد 36 ، صفحهء 200.
*5- اصول كافي: جلد 1 ، صفحهء 477 ؛ و اعلام الوري: صفحهء 375 ؛ و بحارالانوار: جلد 36 ، صفحهء 202 ؛ و كمال الدّينِ شيخ صدوق: صفحهء 311 ؛ و اعيان الشيعه: صفحهء 47 ؛ و كشف الغمّة: جلد 2 ، صفحهء 505.
*6- كمال الدّين: صفحهء 311 ؛ و بحارالانوار: جلد 36 ، صفحهء 201 ؛ و الزام النّاصب: جلد 1 ، صفحهء 215.
*7- كتاب سُليم بن قيس هلالي [اسرار آل محمّد (ص)] : صفحات 69 الي 71.
*8- ذخائر العقبي: صفحهء 136 ؛ و اربعين اَبونعيم ، حديث پنجم.
*9- الزام النّاصب: جلد 1 ، صفحهء 205.
سفیر انتظار - Safir Entezar...
ما را در سایت سفیر انتظار - Safir Entezar دنبال می کنید
برچسب : یاد مهدی(عج), نویسنده : fsafir124 بازدید : 142 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 7:20